[ad_1]
در روز و روزگاری زندگی میکنیم که با انواع راههای ارتباطی و شبکههای اجتماعی احاطه شدهایم و باید حواسمان به همه آنها باشد. این که حواسمان به همه این شبکهها و ابزارها باشد، انرژیبر است و زمانمان را بهشدت میبلعد. دانشمندان گوناگون درمورد اثرات فناوری بر مغز ایدههای مختلفی دارند. ایدههای او درمورد دنیای تازه و اعصاب و مغزمان چیست؟
برای اشکار کردن جواب این سوال، اینبار در تحریریه مجله سلامت و پزشکی دکتردکتر به سراغ یکی از مقالات مجله گاردین رفتهایم. در ادامه درمورد نظرات عصبشناس خبره، دنیل جی لویتین (Daniel J Levitin) درمورد تأثیرات فناوری بر مغز میخوانید. مطالعه این مقاله، حدودا ۱۰ دقیقه زمان نیاز خواهد داشت.
در انتهای همین صفحه و در قسمت نظرات، میتوانید نظرات خود را نقل کرده و سوالات پزشکی خود را سوال کنید.
زیان های دنیای تازه برای مغز
مغز ما بیشتر از هر زمان فرد دیگر مشغول است. ما با حقایق، شبه حقایق، حواشی و شایعاتی مورد دعوا قرار میگیریم که همه انها بهگفتن اطلاعات نقل خواهد شد. تلاش برای کشف آنچه باید بدانیم و چه چیزی را نادیده بگیریم، واقعا خستهکننده است. ضمن این که، همه ما زیاد تر از قبل هم کار میکنیم. ۳۰سال پیش، آژانسهای مسافرتی، خطوط هوایی و ریلی ما را برای رزرو خدماتشان پشتیبانی میکردند، فروشندگان به ما پشتیبانی میکردند که کالای موردنظرمان را اشکار و خریداری کنیم، تایپیستها یا منشیهای حرفهای هم به افراد پرمشغله در مکاتباتشان پشتیبانی میکردند. اکنون زیاد تر این کارها را خودمان انجام میدهیم. ما کارهای ۱۰ فرد گوناگون را انجام میدهیم و در عین حال تلاش میکنیم که با زندگی خود، فرزندان و والدین، دوستان، شغل، سرگرمیها و برنامههای تلویزیونی مورد علاقه خود هم راه بیاییم و همگام باشیم.
تلفنهای هوشمند ما به وسایلی همانند چاقوی ارتش سوئیس تبدیل شدهاند که هم فرهنگ لغت، ماشین حساب، مرورگر وب، ایمیل و برای بازیکردن می باشند و هم تقویم قرار ملاقات، ضبط صدا، تیونر گیتار، پیشبینیکننده آب و هوا، GPS، پیامک، توییتر، فیسبوک و چراغ قوه.
این وسایل قوی می باشند و کارهای بیشتری نسبت به گسترش یافتهترین کامپیوترهای ۳۰ سال پیش در دفتر مرکزی شرکت آیبیام (IBM) را انجام خواهند داد. ما مدام از تلفنهای هوشمند منفعت گیری میکنیم؛ این روال بخشی از یک شیدایی معاصر در قرن ۲۱ است که برای هر کاری سریع به سراغ این ابزار میرویم.
ما در همه حال با تلفن همراهمان کار میکنیم؛ هنگامی در خیابان پیادهروی میکنیم، مطلب میدهیم، وقتی که در صف ایستادهایم، ایمیل میزنیم و در حالی که با دوستان خود ناهار میخوریم و مخفیانه بازدید میکنیم که دوستان دیگرمان چه میکنند. تلفن همیشه با ما است؛ در پیشخوان آشپزخانه، دنج و امن در محل اقامت خود، فهرست خرید خود را در تلفنهای هوشمند مینویسیم و در همین میانه، در حال گوش دادن به پادکست بسیار آموزندهای در رابطه زنبورداری شهری هم هستیم.
اما یک جای کار میلنگد. اگرچه فکر میکنیم چندین کار را همزمان انجام میدهیم اما این چیزی نیست جز توهمی قوی و شیطانی. ارل میلر(Earl Miller)، متخصص علوم اعصاب در دانشگاه امآیتی(MIT) و یکی از متخصصان جهان در عرصه دقت و تمرکز تقسیمشده، میگوید:
« مغز ما برای انجام چند کار همزمان طراحی نشده است. وقتی که مردم فکر میکنند در حال انجام چند کار به طور همزمان می باشند، در واقع، فقط سریعا از شاخهای به شاخه دیگر میپرند و هربار که این روال را طی میکنند، هزینهای شناختی به آنها تحمیل میبشود.»
به این علت ما در واقع همانند شعبده بازی حرفهای نیستیم که توپهای بسیاری را در هوا نگه میدارد، بلکه زیاد تر همانند بشقابچرخان آماتور و بدی هستیم که دیوانهوار از کاری به کار دیگر در حرکتیم و دلنگرانی اموری که دقیقا پیش رویمان نیستند هم علتتخریب لحظههایمان میبشود. حتی با وجود این که حس میکنیم، کارهای بسیاری انجام میدهیم، در واقع، توزیع تمرکزمان روی امور گوناگون علتکاهش کاراییمان میبشود.
مولتی تسکینگ و چالشهای مغز با آن
مولتیتسکینگ (Multitasking) یا انجام چند کار همزمان علتافزایش هورمون کورتیزول و هورمون گریز و ستیز یا همان آدرنالین در بدن میبشود که هردو مغز را تحریک میکنند و علتابراز مه مغزی یا افکار مغشوش خواهد شد. این روال جهت شکلگیری حلقه بازخورد اعتیاد به دوپامین هم هست؛ مغز تمرکزش را از دست میدهد و با بازیابی آن پاداش میگیرد. این پاداش علتمیبشود که همیشه جستوجو تحریکی از بیرون برای رسیدن به حس خوب در مغز باشیم.
حالت بدتری هم شکل میگیرد؛ قشر جلوی مغز دچار وضعیتی به نام سوگیری تازه (novelty bias) میبشود. به این معنی که دقت آن به راحتی با چیز جدیدی ربوده میبشود؛ چیزی همانند وقتی که تلاش داریم با اشیای براق، حواس نوزادان یا حیوانات را به خود جلب کنیم.
اینجا است که مسئلهای قابلدقت برای افرادی هویدا میبشود که مولتیتسکینگ یا توزیع تمرکز و دقت برای چند کار را انجام خواهند داد: بخشی از مغز که برای پیشبرد هر کاری باید به آن تکیه کنیم، بهراحتی دچار انحراف و حواسپرتی میبشود.
ما تلفن را جواب میدهیم، چیزی را در اینترنت جستجو میکنیم، ایمیل خود را چک میکنیم، پیامی مختصر میفرستیم، و هر یک از اینها علتتحریک سوگیری تازه خواهد شد و تمایل به دریافت پاداش مغزی را بالا میبرند. این روال با انفجار مواد افیونی و هیجاناتشان در بدن همراهاند (جای شگفتی نیست که حس زیاد خوبی اشکار میکنیم).
همه اینها به زیان ما در انجام کارها است. بهجای درو کردن پاداشهای بزرگی که از تلاش مستمر و متمرکز حاصل میبشود، از انجام هزاران کار کوچک با پاداشهای پوچ لذت میبریم. این جریان به ضررمان است و شوق و نشاط کاذبی برایمان میآورد و جای نشاط و رضایت دائمی و قوی ناشی از انجام امور با دقت و تمرکز بالا و زیاد را میگیرد.
در قبلها، اگر تلفن زنگ میخورد و مشغول به کاری بودیم، یا پاسخش را نمیدادیم یا زنگ آن را قطع میکردیم. وقتی که خبری از تلفنهای بیسیم نبوده است، انتظار نمیرفت که سریع به هر تماسی جواب داده بشود. احتمالا طرف در نزدیکی دستگاه تلفن نبوده و امکان جوابدهی سریع را نداشته است. این نوشته علتشکلگیری حس بد نادیده گرفتهشدن از سوی طرف دیگر خط نمیشد و همهچیز طبیعی می بود.
این روزها، تعداد موبایلهای در دسترس افراد زیاد زیاد شده است. همین نوشته علتبه وجود آمدن این ذهنیت شده که هروقت که بخواهیم، میتوانیم به فردی دیگر دسترسی داشته باشیم. در این روال، فقط هم به زمان مناسب تماس برای خودمان دقت میکنیم و طرف دیگر را نادیده میگیریم. این انتظار به قدری ریشه دوانده که آدمها در جلسات مهم هم ناچار می باشند به تلفنشان جواب بدهند و بگویند: «ببخشید! الان در جلسه هستم و نمیتوانم سخن بگویید کنم». همین یک یا دو دهه پیش هم فردی ایناین چنین انتظاراتی نداشت و تلفن روی میز در طول جلسات زنگ میخورد و بیجواب میماند. در واقع، انتظارات افراد از دسترسی به هم متفاوت از اکنون می بود.
انجام چند کار همزمان برای کارکرد شناختی زیان اور است. گلن ویلسون (Glenn Wilson)، استاد مدعو اسبق روانشناسی در کالج گرشام لندن (Gresham)، این چنین چیزی را شیدایی اطلاعات میداند. تحقیقات او نشان داده که قرارگرفتن در موقعیتی که تلاش میکنید روی یک کار تمرکز کنید و در عین حال، ایمیلی خواندهنشده دارید، میتواند ضریب هوشیتان را ۱۰ امتیاز افت دهد. یعنی وقتی که مشغول به کاری هستید و دلتان بابت کار انجامنشده فرد دیگر دلواپس است، سطح هوشتان پایین میآید.

یکی دیگر از یافتههای ویلسون این است که اگرچه مردم مزایا بسیاری را به ماری جوانا نسبت خواهند داد، از جمله افزایش خلاقیت و افت درد و استرس اما کاملا ثابت شده که ماده مهم آن، کانابینول (cannabinol) گیرندههای مخصوصی را در مغز فعال میکنند و به شدت حافظه و توانایی ما برای تمرکز بر روی چندین کار را مختل میکنند. ویلسون نشان داد که زیانهای شناختی ناشی از چندوظیفگی حتی زیاد تر از زیانهای شناختی ناشی از کشیدن ماریجوانا است.
راس پولدراک (Russ Poldrack)، عصبشناس دانشگاه استنفورد، دریافته که یادگیری اطلاعات در میانه انجام چند کار علتمیبشود که اطلاعات تازه به تکه اشتباهی از مغز بروند. برای مثال، اگر دانشآموزان همزمان مطالعه کنند و تلویزیون ببینند، اطلاعات حاصل از تکالیف مدرسه آنها به ناحیه مخطط میرود، یعنی منطقهای که مخصوص ذخیره رویهها و تواناییهای تازه است، نه حقایق و ایدهها.
بدون حواسپرتی تلویزیون، اطلاعات داخل هیپوکامپ خواهد شد، یعنی جایی که به راه حلهای گوناگون سازماندهی و دستهبندی خواهد شد و بازیابیشان آسانتر است. ارل میلر (Earl Miller) از دانشگاه MIT میگوید:
«مردم نمی توانند چند کار همزمان را به خوبی انجام بدهند، و هنگامی این چنین ادعایی دارند، خودشان را فریب خواهند داد.».
به نظر میرسد که مغز در این فریب زیاد خبره عمل میکند.
پای هزینههای متابولیک یا سوختوسازی هم به بین است. خواست از مغز برای تحول دقت از یک فعالیت به فعالیت دیگر علتمیبشود که قشر جلوی آن و قسمت مخطط گلوکز اکسیژندار را بسوزانند، یعنی همان سوختی که برای ادامه کار به آن نیاز دارند.
نوع جابجایی سریع و مداومی که با انجام چند کار وجود دارد، علتمیبشود مغز آنقدر سریع سوخت را بسوزاند که حتی بعد از زمان کوتاهی حس خستگی و سرگشتگی کنیم. در این صورت، ما به معنی واقعی کلمه، مواد مغذی مغزمان را تخلیه کردهایم. این تبدیل سازش در کارکرد شناختی و فیزیکی میبشود. درمورد چیزهای دیگر، تحول مداوم تمرکز برای انجام امور گوناگون تبدیل اضطراب میبشود و سطح هورمون استرس کورتیزول را در مغز افزایش میدهد. این چنین چیزی میتواند تبدیل رفتارهای تهاجمی و تکانشی بشود. در روبه رو، ادامه کار از سوی قسمت سینگولیت قدامی و جسم مخطط کنترل میبشود، و هنگامی که حالت اجرایی مرکزی را دچار میکنیم، ماندن در آن حالت انرژی کمتری نسبت به انجام چند کار مصرف میکند و در واقع نیاز مغز به گلوکز کمتر میبشود.
تعداد بسیاری از کارهای چندوظیفه ای الزام تصمیمگیری هم می باشند: این مطلب متنی را جواب بدهم یا نه؟ چطور جواب بدهم؟ چطور این ایمیل را بایگانی کنم؟ کارم را ادامه بدهم یا استراحت کنم؟ به نظر میرسد که تصمیمگیری برای منبع های عصبی هم زیاد سخت است و تصمیمات کوچک به اندازه تصمیمات بزرگ انرژی میگیرند. یکی از اولین چیزهایی که در این موقعیت از دست میدهیم، کنترل رفتارهای آنی و تکانهای است. این تهیشدن انرژی علتمیبشود که بعد از تصمیمگیری درمورد چندین نوشته بیاهمیت، درمورد موضوعات مهم هم تصمیمات بدی بگیریم.
چرا با انجام چند کار همزمان، خود را به این چنین وضعی دچار کنیم؟
در او گفت و گو درمورد بمباران مغز با اطلاعات گوناگون با چهرههای نقل، دانشمندان برتر، نویسندگان، دانشجویان و صاحبان مشاغل کوچک، مطلبهای گوناگون ایمیلی و… چندین دفعه و چندین دفعه به گفتن یک مشکل نقل خواهد شد. ایرادی فلسفی به خود ایمیل داخل نیست، بلکه تعداد ایمیلها است که ذهن را خسته میکند. هنگامی از پسر ۱۰ ساله همکارم در علوم اعصاب جف موگیل (رئیس آزمایشگاه ژنتیک درد در دانشگاه مک گیل) پرسیده شد که شغل پدرش چیست، او گفت که او به ایمیلها جواب می دهد. جف بعد از مدتی فکر، اعتراف کرد که جواب پسرش چندان هم دور از حقیقت نیست چون مدام مشغول این کار است. حجم مطلبهای دریافتی از شبکههای اجتماعی گوناگون، ایمیل و… در روزگار تازه زیاد شده است و ما خود را موظف میدانیم که به همه آنها عکس العمل نشان بدهیم که امری منطقی نیست.
قبل از ایمیل و مطلبهای امروزی، اگر میخواستید برای فردی نامه بنویسید، باید مقداری تلاش میکردید. باید با قلم و کاغذ مینوشتید یا پشت ماشین تحریر مینشستید و با دقت پیامی را مکتوب میکردید. هیچ ابزاری در این رسانه و بستر ارتباطی وجود نداشت که بتواند یادداشتهای سریع را بدون فکر کردن بنویسید. این نوشته و کُندی شدت به علت تشریفات وابسته، و زمان ملزوم برای نوشتن یک یادداشت، یافتن آدرس و پاکت، اضافه کردن هزینه پست و دریافت آن می بود.
بهخاطر این که آمادهشدن برای فرایند نامهنویسی طویل می بود و زحمت داشت، تا وقتی که خبری از حرفی مهم نبوده است به نامهنگاری فکر نمیکردیم. اما ایمیلزدن هزینه و زحمتی ندارد و برای همین، تعداد بسیاری از ما هرچه را در سر داریم، مینویسیم و میفرستیم. یقیناً هزینه برق و اینترنت و… وجود دارد اما نه آنقدر که مانع از فرستادن ایمیل بشود. ایمیل در قیاس با تهیه تمبر و پاکت، روال خرید اینها و مراجعه به اداره پست و…، بهشدت روال سادهتری دارد.
سهولت محض ارسال ایمیل تبدیل تحول حرکت شده است؛ تمایل به ابراز ادب کمتر در روبه رو چیزی که میخواهیم یا در گفتن خواستهمان. تعداد بسیاری از متخصصان داستان شبیهی را گفتن میکنند. برای مثال، یکی از افراد محقق و فعال میگوید: «قسمت بزرگی از ایمیلهایی که دریافت میکنم از سوی افرادی است که به ندرت میشناسم و از من میخواهند کاری برای آنها انجام دهم که خارج از محدوده کاری من یا رابطهام با آنها است. انگار ایمیل علتمیبشود که چیزهایی را از دیگران بخواهیم که هیچ زمان از طریق تلفن، حضوری یا پست از دیگران طلب نمیکنیم».
تفاوتهای مهمی بین دریافت نامه سنتی و ایمیل وجود دارد. در زمانهای قدیم، تنها نامهای که دریافت میکردیم یک بار در روز میآمد. این یعنی وقتی را باید صرف فرایند دریافت نامه میکردیم و محدودیتهایی در آن وجود داشت. از نظر دیگر، چون چند روز طول میکشید که نامه به دستمان برسد، انتظار جوابدهی سریع وجود نداشت. حتی اگر مشغول اموری بودیم، نامه تا چند روز در صندوق پست میماند و رسیدگی به آن به سپس موکول میشد.
اکنون ایمیل همیشه هست، و محتواهایی در آن نقل میبشود که نیاز به عکس العملهایی سریع دارند. برای مثال باید برای دیدن ویدیویی دلنشین روی یک پیوند کلیک کنید، یا به سوال همکار خودتان جواب بدهید، یا برای ناهار با یک دوست برنامهریزی کنید، یا حتی ایمیل را حذف کنید. همه این فعالیتها به شما این حس را میدهد که کارهایی انجام میدهید و مشغول هستید؛ در برخی موارد هم همینطور است اما وقتی که فعالیتهای برتریدار خود را برای ایمیل متوقف میکنید، در واقع، کارایی و تمرکز عمیق را قربانی کردهاید.
تا همین اواخر، هر یک از راه حلهای گوناگون ارتباطی که منفعت گیری میکردیم، ربط، اهمیت و مقصد آن را نشان میداد. محتوا و قیمت مطلب با ارسالش به روشهای گوناگون تاحد بسیاری اشکارتر میشد. پیامی که از سوی پستچی یا مأمور دادگستری به دست میرسید، پیش از بازشدن معرف ماهیت خود می بود. به طور شبیه، تماسهای تلفنی هم سبک و سیاق خود را داشتند و تاحد بسیاری معرف محتوای مطلب و کلامی بودند که قرار به نقلشدنشان می بود. رسانه سرنخی برای مطلب می بود. همه اینها با ایمیل تحول کرده است، و این یکی از معایبش است. از مطلبهای امروزی در قالب ایمیل یا مطلب مطلبرسانها برای ارسال همهچیز و هر نوع محتوایی منفعت گیری میبشود.
در قبل، امکان دستهبندی مطلبهای گوناگون می بود اما این روزها، ایمیلها زیاد کلی و جمعی در صندوق پست الکترونیکی جای خوش میکنند و به طور اجباری ایمیل خود را تا حدی بازدید میکنیم چون نمیدانیم که مطلب دریافتیمان در چه دستهبندی قرار میگیرد و حاوی چه خبرها و اطلاعاتی برایمان است. این نبوده است قطعیت در شناسایی نوع محتوا و مطلب، سیستم طبقهبندی ادراکی سریع ما را خراب میکند، علتاسترس و تبدیل سختی تصمیمگیری میبشود. هر ایمیلی نیاز به یک تصمیم دارد! آیا به آن جواب میدهم؟ اگر این چنین است، اکنون یا سپس؟ چه مقدار مهم است؟ اگر جواب ندهم یا همین اکنون جواب ندهم، عواقب اجتماعی، اقتصادی یا شغلی چه خواهند می بود؟
یقیناً اکنون ایمیل هم به گفتن رسانهای ارتباطی در حال منسوخشدن است. زیاد تر افراد زیر ۳۰ سال ایمیل را به گفتن روش ارتباطی منسوخی میدانند که فقط از سوی افراد مسن منفعت گیری میبشود. آنها از شبکههای اجتماعی و مطلبرسانها برای ارتباطات منفعت گیری میکنند. اسناد، عکسها، ویدیوها و پیوندها را به مطلبهای متنی خود پیوست میکنند و اهل رسانههای تازهتر می باشند.

برای آنها ارسال مطلب با مطلبرسانها به روش مهم ربط تبدیل شده است. این چنین روندی حریم خصوصی به آنها میدهد، یعنی چیزی که در تماس تلفنی ندارید و درضمن سریع تر از ایمیل هم به نظر میرسد. امکانات ارتباطی امروزی به کاربران پشتیبانی میکنند که با چند نفر به طور همزمان در ربط باشند و کنترل دریافت و فرستادن مطلب را در اختیار بگیرند. مطلبها با ابزارهای تازه هم مشکلات ایمیل و راه حلهای قدیمیتر را دارند. به واسطه محدودیتهای بسترهای تازه تبادل مطلب، او گفتوگوها از عمق و جزئیات منفعتای نمیبرند. ضمن این که اعتیاد به شدت این سبک از ارتباطات هم مسالهای جدی است. مطلبها برخلاف ایمیل، به طور جادویی بر روی صفحه نمایش گوشی ظاهر خواهد شد و دقت سریع میطلبند.
به این روال، انتظارات اجتماعی را هم اضافه کنید که یک متن بی جواب برای فرستنده میتواند توهینآمیز برداشت بشود. در این سبک از ارتباطات، دستوری برایتان در ذهن صادر میبشود که تبدیل هدایت در روندی اعتیادآمیز میبشود: پیامی دریافت میکنید و این علتفعالشدن مراکز مغزی میبشود که سریع حواسشان به چیزهای تازه جلب میبشود. شما به مطلب جواب میدهید و برای انجام این کار حس خوبی اشکار میکنید. این تکمیل یک کار یا عمل یا همان جوابدهی به مطلب علتمیبشود که دوپامین در مغز ترشح بشود و سیستم مغزیتان از شما بخواهد که برای رسیدن به این سرخوشی باز هم در روندی شبیه قرار بگیرید.
در آزمایشی معروف، پیتر میلنر (Peter Milner) و جیمز اولدز(James Olds)، همکاران دنیل لویتین در مکگیل که هر دو عصبشناس می باشند، الکترود کوچکی را در مغز موشها در ساختار کوچکی از سیستم لیمبیک به نام هسته اکومبنس (accumbens) قرار دادند. این ساختار تشکیل دوپامین را تنظیم میکند و وقتی که قماربازها برنده شرطبندی خواهد شد، معتادان به مواد مخدر کوکائین مصرف میکنند یا افراد گوناگون به ارگاسم میرسند، فعال میبشود و به آن مرکز لذت میگویند.
وجود اهرمی در قفس به موشها این امکان را میداد که سیگنال الکتریکی کوچکی را مستقیماً به هسته اکومبنس خود بفرستند. فکر می کنید آنها این چنین چیزی را دوست داشتند؟ باید بدانید که آنقدر لذت برده بودند که هیچ کار فرد دیگر نکردند و همه چیز حتی خوردن و خواب را فراموش کردند. زمانها سپس از گرسنهشدن، اگر فرصتی برای سختی دادن آن نوار کوچک داشتند، غذای خوشمزه را نادیده میگرفتند. موشها حتی زمان رابطه جنسی را نادیده میگرفتند. آنها چندین دفعه و چندین دفعه اهرم را سختی دادند تا این که از گرسنگی و خستگی مردند. این شما را به یاد چیزی می اندازد؟ مردی ۳۰ ساله در گوانگژو (چین) بعد از سه روز انجام مداوم بازیهای ویدیویی جان باخت. مرد فرد دیگر در دائجو (کره جنوبی) بعد از انجام تقریباً ۵۰ ساعت بازیهای ویدیویی بهطور مداوم، جان خود را از دست داد و با ایست قلبی فوت کرد.
هر بار که پیامی را به روشای ارسال میکنیم، حس پیروزی به ما دست میدهد و مغزمان مجموعهای از هورمون های پاداش دریافت میکند که به ما می گویند کاری را انجام داده و محقق کردهایم. هر بار که فید توییتر یا شبکههای اجتماعی رنگارنگ را بازدید میکنیم، با چیزی تازه روبه رو میشویم و حس میکنیم از نظر اجتماعی زیاد تر به دنیا متصل شدهایم. در این صورت مقداری دیگر از هورمونهای پاداش دریافت میکنیم. اما به یاد داشته باشید، این قسمت گنگ و تازهجوی مغز است که سیستم لیمبیک را هدایت میکند و علتالقای حس لذت میبشود. خبری از برنامهریزی، درگیری مراکز فکری سطح بالاتر در قشر پیشانی مغز نیست. یادتان نرود: چک کردن مطلبهای گوناگون اعتیادی عصبی است.
منبع:
محتوای این مقاله فقط برای افزایش اطلاعات عمومی شما است و به منزله تجویز پزشکی نیست.
[ad_2]
منبع